جایگاه و نقش دو نیمکره مغز در عصر حاضر |حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
ذهنيتی کاملاً جديد
دانیل پینک
چکیده حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
پزشکی، وکالت، حسابداری، رادیولوژی و مهندسی از شغل هایی هستند که وقتی بچه بودیم والدینمان دوست داشتند، یکی از آنها را انتخاب کنیم. اما پدران و مادران ما اشتباه می کردند. آینده، متعلق به افرادی متفاوت با ذهنیتی متفاوت است. عصر برتری « سمت چپ مغز » و عصر اطلاعات ناشی از آن، در حال ورود به جهانی جدید است که در آن، ویژگی ها و کیفیت های « سمت راست مغز » ابتکار، معنا بخشیدن و هم ذات پنداری، غالب خواهند بود.
این موضوع، مبحث اصلی این مقاله است – خلاصه ای که دو طرف مغز را استعاره ای در قبال درک وضعیت دوران می داند.
مقاله حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت شامل این موارد است :
• چرا تغییری شگرف، که البته تاکنون شناسایی نشده، هم اکنون در بخش اعظم جهان پیشرفته در حال رخ دادن است؟
• تفاوت های میان نیم کره های راست و چپ مغز ما چیست؟
• چرا سه عامل مهم اقتصادی و اجتماعی، فراوانی تخصص ها، خروج متخصصان از کشورها و اتوماسیون، ما را به عصر عقلانیت سوق می دهند؟
• چرا افرادی که عقلانیت و ارتباطاتی برتر دارند، اساس و پایة زندگی مدرن را تشکیل می دهند؟
• چگونه شش استعداد اصلی، می توانند به شما کمک کنند تا به سلامت وارد این عصر در حال ظهور شوید؟
مقدمه حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
در دهه های گذشته در افرادی، به ذهنیتی خاص گرایش داشته اند : برنامه نویسان رایانه ای که با کدهای کامپیوتری سر و کار داشتند، وکلایی که بر انعقاد قراردادها نظارت می کردند و فارغ التحصیلان رشتة مدیریت بازرگانی که با آمار و ارقام سر و کار داشتند. اما آینده متعلق به افراد کاملاً متفاوتی است که دارای ذهنیتی کاملاً متفاوت هستند، افراد خلاق، الگوسازان و معنا دهندگان، این افراد شامل هنرمندان، مخترعان، طراحان،نویسندگان، مراقبت کنندگان، مشاوران و متفکران بزرگ می باشند، که از بزرگ ترین مزایا، در جوامع خود بهره مند خواهند شد.
تغییری شگرف ( البته تاکنون شناسایی نشده ) هم اکنون در بخش اعظم جهان پیشرفته در حال رخ دادن است. ما در حال حرکت از یک جامعه و اقتصاد مبتنی بر توانایی های منطقی و خطی، همچون توانایی هایی رایانه ای عصر اطلاعات، به سمت اقتصاد و جامعه ای مبتنی بر ابتکار، همخوانی و هم ذات پنداری در عصر عقلانیت هستیم.
این مقاله، برای همة کسانی مفید است که می خواهند در این دنیای در حال ظهور، بقا داشته باشند و در آن به تلاش و کوشش دست بزنند ؛ یعنی افرادی که از کار و زندگی فعلی خود راضی نیستند، کارآفرینان و رهبران کسب و کار که می خواهند وارد موج بعدی شوند، والدینی که می خواهند فرزندانشان را برای آینده آماده و مهیا سازند و افرادی که توانایی هایشان در عصر اطلاعات نادیده گرفته شده است.
شش حس برای حرکت از عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
شش استعداد اصلی وجود دارد ؛ « شش حس » که موفقیت حرفه ای و رضایت فردی به طور فزاینده ای به آنها بستگی دارد : طراحی، طرح داستان، همخوانی، هم ذات پنداری، تفریح و معنا بخشیدن. اینها اساساً توانایی های بشر هستند که همگان می توانند از آنها نهایت استفاده را ببرند.
تغییر چنین موضوعات مهمی بسیار پیچیده است. اما استدلال مطرح شده در بطن این مقاله، بسیار ساده است.
برای تقریباً یک قرن، جامعة غرب به طور عام و جامعة آمریکا به طور خاص، تحت سیطرة یک نوع تفکر خاص و یک رویکرد در مقابل زندگی قرار داشتند که بسیار پیچیده و عمیقاً تحلیلی بوده است. ما در عصر «کارگران آگاه» قرار داریم؛ یعنی افرادی که در مورد اطلاعات و استفاده از آن به خوبی آموزش دیده اند. اما این روند در حال تغییر است.
با توجه به وجود نیروهای گوناگون، فراوانی موادی که دستاوردهای غیرمادی را تعمیق کرده، جهانی شدن با پراکنده ساختن متخصصان در سرتاسردنیا و فن آوری های قوی که شیوه های خاص و دشوار کاری را حذف کرده است، ما در حال ورود به عصری جدید هستیم. این عصر،دارای یک نوع تفکر مجزا و رویکردی جدید در قبال زندگی است، می توان آن را «عقلانیت پیشرفته» و «ارتباطات پیشرفته» دانست. عقلانیت پیشرفته، دربرگیرندة توانایی شناخت الگوها و فرصت ها، ایجاد زیبایی های هنرمندانه و هیجانی، ایجاد رضایت، و ترکیب عقاید نامرتبط در قالبی جدید و تازه است. ارتباطات پیشرفته در برگیرندة توانایی تأکید بر دیگران، درک تعاملات بشری، خشنودی از خود و دیگران، و دستیابی به اهداف و معانی است.
نقش دو نیم کره در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
عاملی، هدایت گر تغییر و تحول است و این عامل ،دقیقاً در داخل بدن شما است. مغز ما به دو نیم کره تقسیم شده است. نیم کرة چپ، دارای مهارت های زنجیره ای، منطقی و تحلیلی است. نیم کرة راست، دارای مهارت های غیر زنجیره ای، ذاتی و کلی نگر است.
ما حتی برای ساده ترین کارها نیازمند هر دو نیم کرة مغز خود هستیم. اما تفاوت های مشخص میان این دونیم کره، تأثیر بسیار قوی در تفسیر موقعیت کنونی و هدایت آیندة ما دارند. امروزه، مهارت های شناخت و تعریف دوران گذشته – توانایی های نیم کرة چپ که به عصر اطلاعات قدرت بخشیدند _الزاماً کافی نیستند. توانایی هایی که ما زمانی به آنها توجه نمی کردیم ؛توانایی های نیم کرة راست همچون طراحی، طرح داستان، همخوانی، هم ذات پنداری، تفریح و معنا بخشیدن – بیش از پیش در حال تاثیرگذاری هستند. هم اکنون برای افراد، خانواده ها، کسب و کارها و سازمان ها، موفقیت حرفه ای و رضایت فردی، نیازمند ذهنیتی کاملاً جدید است.
وضعیت نیمکره راست و چپ در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
مغز ما خارق العاده است. علیرغم تمامی پیچیدگی های مغز، تیپوگرافی گستردة آن کاری ساده است. مدت ها است که دانشمندان می دانند که یک خط، مغز را به دو بخش تقسیم می کند. تا همین اواخر، دیدگاه های علمی بر آن بود که این دو بخش، مجزا ولی ناهمگن هستند. بر اساس این نظریه، سمت چپ بخشی مهمی است . بخشی است که در واقع ما را انسان می سازد. بخش راست، یک بخش مکمل است. در گذشته، برخی آن را " ته ماندة مغز " می دانستند. نیم کرةچپ زنجیره ای، تحلیلی و عقلانی بود. نیم کرة راست، غیر زنجیره ای، کوچک و غریزی بود.
این نگرش، تا مدت زمان زیادی ( قرن بعد) هم ادامه داشت. تا اینکه پروفسوری به نام "رابرت اسپری " درک ما از مغز و خودمان را تغییر داد. در اواخر دهة 1950، اسپری به مطالعة بیمارانی پرداخت که دچار حملات صرع و نیازمند برداشتن "رابط میانی مغز" بودند که یک جسم پینه ای ضخیم با بیش از 300 میلیون رشتة عصبی است که دو نیم کرة مغز را به یکدیگر پیوند میدهد . در تحقیق بر روی تعدادی از بیماران که این بخش از مغزشان برداشته شده بود، پروفسور اسپری به این نتیجه رسید که چنین نگرشی غلط بوده است. بله، مغز ما به دو نیمه تقسیم شده است. همان طور که او می گوید : « نیمکرة به اصطلاح کوچک که به نظر می رسد اهمیت چندانی ندارد و کمتر محققی به آن توجه کرده است؛ در واقع در زمینة انجام برخی وظایف ذهنی، نقش و حتی مسئولیتی برتر دارد.» به عبارت دیگر، سمت راست مغز، کم اهمیت تر از سمت چپ نیست.
با توجه به تحقیق اسپری و ظهور فن آوری هایی همچون ام.آر.آی که به محققان اجازه می دهند تا عملاً به بررسی مغز بپردازند، امروزه نیم کرة مغز اهمیت فراوانی یافته است. این یک واقعیت است. این یک موضوع مهم است. این امر به ما کمک می کند تا به یک انسان تبدیل شویم. هیچ دانشمند عصبشناسی، این موضوع را رد نمی کند. با این وجود، هنوز هم در آزمایشگاه ها و کلینیک های عصب شناسی، دو مفهوم اشتباه در مورد سمت راست مغز وجود دارند.
دیدگاه های غلط در مورد مغز انسان در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
دو دیدگاه غلط، در این خصوص وجود دارد که ماهیت متضادی با هم دارند؛ اما اشتباهی با هم مشترک اند.
دیدگاه نخست سمت راست مغز را نجات دهنده و دیدگاه دوم آن را ویران کننده می داند.
حامیان دیدگاه اول به این شواهد علمی استناد می کنند که نیم کرة راست پس از اثبات حقانیتش به جایگاه ویژه ای رسیده است. آنها بر این باورند که سمت راست مغز، خاستگاه تمامی خوبی ها و عدالت در شرایط انسان است. تا حدی در واکنش به مطالبی بی معنا و پوچ که در مورد سمت راست مغز گفته می شود،
گروه دوم دیدگاهی کاملاً متضاد دارند. این نگرش بر حقانیت نیم کرة راست مغز صحه می گذارد؛ اما معتقد است که تاکید بر تفکر سمت راست مغز، می تواند پیشرفت های اقتصادی اجتماعی و عوامل عقلانی موجود در زندگی ما را به مخاطره بیافکند.
به هر حال، نیم کرة راست نه ما را نجات می دهد و نه ما را نابود می کند. همانند هر واقعیتی، در این خصوص نیز واقعیت چیز دیگری است.
دیدگاه صحیح در مورد مغز انسان در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
دو نیم کرة مغز ما یک جانبه عمل نمی کنند . وقتی قدرت یکی کم می شود، بلافاصله قدرت دیگری افزایش می یابد. هر دو نیم کره، در زمینة هر کاری که ما انجام می دهیم، نقش ایفا می کنند.
با بیش از سه دهه پژوهش در مورد نیمکره های مغز، می توان چهار تفاوت مهم را مشخص کرد :
1. نیمکرة چپ، سمت راست بدن و نیمکرة راست سمت چپ بدن ما را کنترل می کنند.
2. نیمکرة چپ زنجیره ای و مسلسل وار است، نیم کرة راست به صورت آنی عمل می نماید.
3. نیمکرة چپ متخصص متن است، نیم کرة راست متخصص محتوا است.
4. نیمکرة چپ جزییات را تجزیه و تحلیل می کند، نیمکرة راست آنها را در قالب تصویری بزرگ ترسیم می کند.
ما، هم نیازمند تفکر تحت تاثیر نیمکرة چپ – متوالی و زنجیره ای – و هم تفکر تحت تاثیر نیمکرة راست – استعاره ای و محتوایی – هستیم؛ تا بتوانیم زندگی خود را پیش ببریم و جوامع خود را سامان دهیم؛ اما این حقیقت، بدیهی که کمتر مورد تأکید قرار بگیرد، شاید نشانة دیگری از آن است که ما دارای تفکری دوبخشی هستیم .
البته، این روند در حال تغییر است و شاید شکل زندگی ما را عوض کند. از تفکر و اندیشة تحت تاثیر نیم کرة چپ مغز به راننده و تفکر تحت تاثیر نیمکرة راست به مسافر یاد می شود. حالا ناگهان تفکر تحت تاثیر نیمکرة راست ابتکار عمل را به دست گرفته، بر پدال گاز می فشارد و مشخص می کند که ما باید چگونه و به کجا برویم. قابلیت های نیم کرة چپ هنوز هم الزامی و ضروری هستند؛ اما دیگر کافی نیستند. در عوض، قابلیت های نیمکرة راست به شدت مورد توجه قرار گرفته اند و می توانند، باعث تغییراتی مهمی شوند.
فراوانی تخصص ها، خروج متخصصان از کشورهای خودشان و اتوماسیون در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
این سه عامل متعلق به تفکر نیمکرة راست هستند. وفور تخصص ها، متضمن رضایت و حتی فراتر از آن است. این ویژگی اهمیت زیبایی و احساسات را افزایش داده و تلاش افراد برای یافتن معانی را تسریع کرده است. اهمیت برتری تفکر، تحت تاثیر نیم کرة چپ کاهش یافته است. برای شرکت ها دیگر کافی نیست ، محصولی را تولید کنند که قیمتی معقول و کارآیی آن درحد کفایت است. این محصول باید زیبا، منحصر به فرد و بامعنا باشد.
هم اکنون، متخصصان خارج از کشورها بخش اعظم کارها را انجام می دهند و امروزه کار کردن بر اساس تفکرات نیم کرة چپ اهمیت خود را از دست داده و به همین دلیل کارگران مجبور هستند در دنیای اطلاعاتی امروز، توانایی های بالایی را کسب کنند که نمی توان آنها را در دیگر کشورها یافت. از هر 10 شغل در صنعت رایانه و نرم افزار و فن آوری اطلاعات حداقل یک نفر احتمالا به خارج خواهد رفت.
اتوماسیون تاثیرگذاری خود را بر کارکنان ستادی آغاز کرده و متخصصان تحت تاثیر نیمکرة چپ را وادار کرده تا توانایی هایی را توسعه دهند ؛ زیرا کامپیوترها نمی توانندکار آنها را سریع تر، بهتر و ارزان تر انجام دهند. دیگر جان هنری، نمی تواند بر ماشین های بخار چیره شود و گاری کاسپاروف که جان هنری مدرن است، دیگر نمی تواند برنامة دی بلو را شکست دهد. وقتی که منطق و محاسبه مطرح است، مردم دیگر نمی توانند با دستگاه ها رقابت کنند. ما باید قابلیت ها و استعدادهایی را توسعه دهیم که قابل جایگزینی با دستگاهها نیستند.
عقلانیت پیشرفته، ارتباطات پیشرفته در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
برای بقا در این عصر، افراد و سازمان ها باید نحوة امرار معاش خود را بررسی کنند و این سه پرسش را از خودشان بپرسند :
• آیا کسی در خارج می تواند این کار را ارزان تر انجام دهد؟
• آیا کامپیوتر می تواند آن را سریع تر انجام دهد؟
• آیا در عصر وفور تخصص ها، برای آنچه که من ارایه می کنم، تقاضا وجود دارد؟
اگر پاسخ شما به پرسش های 1و 2 مثبت است، یا اگر پاسخ شما به پرسش 3 منفی است، به دردسر افتاده اید. بقاء در دوران امروز، به توانایی انجام دادن کاری بستگی دارد که دیگران نمی توانند در خارج ارزان تر انجام دهند و کامپیوترهای قدرتمند نمی توانند آن را سریعتر انجام دهند.
به همین دلیل است که دیگر فن آوری پیشرفته کافی نیست. ما باید توانایی های پیشرفتة خود را به کمک توانایی های حاصل از عقلانیت پیشرفته و ارتباطات پیشرفته تکمیل کنیم.
چگونه می توانیم خودمان را آمادة عصر عقلانیت نماییم؟ در جهانی همراه با وفور تخصصها، خروج متخصصان از کشورها و اتوماسیون که در آن تفکر تحت تأثیر نیمکرة چپ هنوز ضروری است و دیگر کافی نیست، ما باید تفکر خود را هم تحت تاثیر نیمکرة راست توسعه دهیم و قابلیت هایی را که ناشی از عقلانیت پیشرفته و ارتباطات پیشرفته هستند، به کار بگیریم. ما باید کاری را انجام دهیم که کارگران مطلع خارجی نمی توانند ارزان تر انجام دهند، رایانه ها نمی توانند سریعتر انجام دهند و می توانند نیازهای زیباشناسی، احساسی و معنوی عصر ما را برآورده سازند. اما در سطحی دیگر، این پاسخ کافی نیست. دقیقاً انتظار می رود که ما چه کاری انجام دهیم؟
این پاسخ می تواند برگرفته از شش توانایی ( در عصر نوین الزامی هستند ) باشد. این استعدادها و توانایی ها، «شش حس» هستند: طراحی، طرح داستان، همخوانی، هم ذات¬پنداری، تفریح و معنا بخشیدن.
معرفی شش حس در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
در عصر عقلانیت، ما نیازمند تکمیل استدلال های نیم کرة چپ، از طریق هدایت شش قابلیت اصلی مربوط به نیم کرة راست، هستیم. این شش حس پیشرفته به ما کمک می کنند تا به ذهنیتی جدید در قبال نیازهای این عصر دست یابیم.
1. فقط عمل نکنید، بلکه طراحی نمایید. امروزه، تولید کالایی که زیبا باشد و ما را به لحاظ احساسی درگیر خود کند، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فردی بسیار مهم است.
2. فقط استدلال نکنید، بلکه طرح داستان کنید.در اصل ترغیب، ارتباط و ادراک نه تنها یک توانایی، بلکه یک روش برای بیان عقاید است.
3. فقط تمرکز نکنید، بلکه همخوانی کنید. آنچه که امروزه بیش از پیش مورد نیاز است، تحلیل نیست؛ بلکه مشاهدة تصویری بزرگ، رفتن به فراسوی مرزها و توانایی ترکیب موضوعات مجزا در قالب یک کلیت جدید است.
4. فقط منطقی نباشید، بلکه همذات¬پنداری کنید. ببینید چه عواملی باعث تمایز آن دسته از افرادی می شوند که توانایی خوبی در درک مردان و زنان زیردست خود دارند.
5. فقط جدی نباشید، بلکه تفریح کنید. متانت بیش از حد می تواند برای شغل شما بد و برای شرایط عمومی و کلی شما، حتی بدتر باشد. در عصر عقلانیت، همة ما باید تفریح کنیم.
6. فقط به دنبال کلیات نباشید، بلکه به سراغ معنا بروید. جهانی مملو از مادیات، تمایلات و آرزوهای مهم تری را پیش رو ما قرار داده : هدفمندی، شفافیت در کار و رضایت معنوی.
طراحی در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
" گوردون مک کنزی " که مدت ها فرد خلاقی در شرکت هالمارک کاردز بود، داستانی را تعریف کرد که یکباره سر از فرهنگ طراحان در آورد. مک مکنزی در شکل یک فرد عادی از مدارس بازدید می کرد تا دربارة تخصص و حرفه اش صحبت کند. او آشکارا به دانش آموزان می گفت که یک هنرمند است. او چرخی در کلاس های درس می زد، به آثار هنری روی دیوارها نگاه می کرد و با صدای بلند تعجب و شگفت خود را از این موضوع ابراز می داشت که چه کسی چنین شاهکارهایی را خلق کرده است. مکنزی می پرسید : « چه تعداد هنرمند در کلاس شما هستند؟ آیا ممکن است دستتان را بالا ببرید؟»
واکنش ها همیشه به یک شکل بودند. در مهدکودک ها و کلاس اول دبستان، همة بچه ها دستشان را بالا می بردند. در کلاس دوم، سه چهارم دانش آموزان دستشان را بلند می کردند. در کلاس سوم، تعداد کمی از بچه ها دست بلند می کردند. در کلاس ششم، هیچ دستی بالا نمی رفت. بچه ها به اطراف خود می نگریستند تا ببینند، آیا کسی در کلاس رفتار متفاوتی بروز می دهد یا خیر؟
طراحان و دیگر افراد خلاق داستان مک کنزی را تکرار کردند تا نشان دهند که جهان پیرامون ،چقدر برای کار آنها ارزش کمی قایل است. وقتی مکنزی داستانش را برای تعدادی زیادی از والدین این دانش آموزان تعریف می کرد، آنها به آرامی سر تکان می دادند. آنها یا خجالت می کشیدند، یا زیرلب غرولند می کردند. بدترین حالت این بود که آنها اعتراض کنند؛ اما واکنش آنها در بدترین حالت تنها ابراز تأسف بود.
در واقع، آنها باید برآشفته می شدند. آنها باید به مقامات مدارس مراجعه می کردندو از آنها توضیح می خواستند. آنها باید فرزندان خود را فرا می خواندند و به مدیران مدارس و اعضای هیات امنای مدارس اعتراض می کردند.باید بدانیم که داستان مک کنزی برای دوران ما مصداق دارد.
ثروت ملت ها و رفاه افراد، به داشتن هنرمندانی در کلاس های درس بستگی دارد. در جهانی که به وفور تخصص ها مواجه است و اتوماسیون و تأمین نیروهای متخصص از بیرون به اوج خود رسیده، هر کسی باید بدون توجه به تخصصش دارای احساس هنری باشد و ما باید همگی طراح باشیم.
کاربرد و اهمیت طراحی در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
طراحی یک رویکرد ذهنی کاملاً کلاسیک است. این امر ترکیبی از" کاربرد و اهمیت" است. یک طراح گرافیک باید بروشوری طراحی کند که به راحتی قابل خواندن است. اما در اثربخش ترین شکل ممکن، بروشور او باید منتقل کنندة عقاید یا احساساتی باشد که کلمات نمی توانند بیان کنند. این همان اهمیت است. کاربرد ، همانند تفکر تحت تأثیر نیمکرة چپ است و اهمیت، همانند تفکر تحت تأثیر نیمکرة راست است. امروزه با توجه به هر دو سبک فکری، کاربرد گسترده تر، ارزانتر و قابل محصول تر شده و همین امر، ارزش اهمیت آن را بالا برده است.
کاربرد از طریق اهمیت افزایش می یابد.
حداقل به سه دلیل، طراحی، یک قابلیت ضروری برای موفقیت فردی و حرفه ای است :
نخست، به دلیل افزایش رفاه عمومی و پیشرفت های تکنولوژیکی، هم اکنون طراحی خوب از هر زمانی، قابل دسترسی تر است؛ که این امر موجب می شود مردم بیشتری، در دوران فراغت، به این سمت روی بیاورند و با کسب دانش تخصصی، به صاحب نظران این حوزه تبدیل شوند.
دوم، در عصر وفور تخصص ها، طراحی اهمیت حیاتی برای اکثر کسب و کارها دارد _به شکل ابزاری جهت تنوع سازی و روشی برای خلق بازارها جدید._
سوم، همچنان که مردم بیشتری به سراغ طراحی می روند، ما قادر خواهیم تا به طرحی جامع برای هدف نهایی خود؛ یعنی متحول ساختن جهان برسیم.
طرح داستان در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
عوامل مهم در عصر عقلانیت و بیان شواهدی از آنها بیان شد. حال بیان پرسشهایی در این خصوص :
پرسش 1: در بخش خروج تخصص ها از کشور، وفور تخصص ها و اتوماسیون، آموختیم که تعداد زیادی از کارکنان ستادی به کشورهای دیگر می روند. بر این اساس، چه میزان از دستمزدهای ارزان منتقل می شود؟
پرسش 2: در همان بخش، آموختیم که یک نرم افزار قوی در حال تغییر دادن مشاغل بسیاری از نیروهای متخصص است، "جان هنری" عصر عقلانیت کیست؟
فقط اگر یک حافظة عکسبرداری یا توجهی ویژه به دستمزدهای از دست رفته داشته باشید، می توانید به پرسش 1 بی اهمیت باشید و سپس به پرسش 2 پاسخ دهید.
دیگر افرادی همچون گری کاسپاروف نمی توانند نماد هوش و حافظه باشند. آنها تنها نمایانگر بخشی از عملکرد ذهن ما هستند. داستان ها ساده تر به یاد آورده خواهند شد؛ زیرا به طرق گوناگونی، داستان ها به همان صورتی هستند که ما می توانیم به خاطر آوریم.
مارک ترنر دانشمند علوم شناختی در کتاب «ذهن آراسته» چنین می نویسد: «تخیل نوشته شده ؛یعنی داستان، ابزاری اساسی برای اندیشه است. توانایی های عقلی ما به آن بستگی دارند. این بهترین ابزار در اختیار ما برای ورود به آینده و پیش بینی برنامه -ریزی و تشریح است.»
اما داستان و طرح داستان در تمامی طول حیات بشر اهمیت داشته و محور اندیشة ما است؛ هر چند که در عصر اطلاعات، دوران بدی را گذراده است. هالیوود، بالیوود و دیگر مراکز تفریحی، هنر داستانسرایی را سرنگون ساختند. اما مابقی جامعه – تا آنجا که بتوانید فکرش را بکنید – داستان را یک واقعیت اجتماعی می دانند. در داستان ها، حقایق روشن می شوند. در عصر عقلانیت به حداقل رساندن اهمیت داستان، شما را در یک منجلاب حرفه ای و شخصی قرار خواهد داد. واقعیت آن است که حقایق به طور گسترده ای عیان شده اند و در نتیجه از ارزش آنها کاسته شده است. آنچه که امروزه اهمیت دارد، توانایی گنجاندن این حقایق در متن و ارایة آنها در قالب یک تأثیر هیجانی و احساسی است.
همخوانی در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
استعداد «همخوانی» یا همان سمفونی، توانایی کنار هم قرار دادن موضوعات مختلف است. این یک توانایی خوب برای همیاری است، نه برای تجزیه و تحلیل. از آن می توان برای مشاهدة روابط میان موضوعات به ظاهر بی ربط، یافتن الگوهای مهم به جای ارایة پاسخ های خاص و اختراع محصولی جدید به جای ترکیب کردن عناصری که هیچ کس فکر نمی کرده که بتوان آنها را ترکیب نمود، استفاده کرد.
همخوانی ویژگی نیمکرة راست است . چنین تفکری، نشانگر توانایی موسیقی سازان و رهبران ارکسترهای موسیقی است که شغلشان دربرگیرندة انبوهی از نت ها، ابزار، نوازندگان و تولید اصواتی متحد و دلنواز است. البته همخوانی امروز، به یک توانایی ضروری برای جمعیت بیشتری تبدیل شده است. دلیل آن را هم باید در همان سه عامل عصر عقلانیت جستجو کرد.
هم ذات پنداری در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
نویسنده ای می نویسد : « دیروز روز سختی بود. از صبح تا شب یکسره کار کردم، به بن بست، رسیدم و سعی کردم از شر کارهای تازه و ناخواسته راحت شوم. مجبور بودم با یک بچه هفت ساله که آب از دماغش می ریخت، یک بچة پنج ساله که دندانش افتاده بود و یک بچة 5 ماهه که داشت با چیدن کاشی های کوچک، روابط علت و معلولی را تجربه میکرد، سر و کله بزنم. بعد از ظهر همان روز، 5 مایل دویدم. پس از خوردن با عجلة شام، به دفترم برگشتم و چند ساعت دیگر کار کردم. در ساعت 10 شب که به شدت خسته بودم، به رختخواب رفتم. عجیب اینکه نمی توانستم بخوابم. کمی مطالعه کردم و سپس سعی کردم بخوابم. اما نه. حدود ساعت 1 بامداد از پله ها پایین رفتم، یک لیوان نوشیدنی خوردم و روزنامه های روز قبل را خواندم. دوباره یک لیوان نوشیدنی خوردم. نهایتاً در ساعت 3:06 صبح خوابیدم. این دقیقاً آخرین عددی است که از ساعت کنار تختم دیده بودم. حدود سه ساعت بعد، بچه 18 ماهه ام طبق عادت هر روز، برای خوردن شیر بیدار شد. تا ساعت 7 صبح آماده شدم و رأس ساعت 8 صبح در دفترم بودم و با همان مشکلات و بن بست های روز قبل مواجه شدم. واقعاً خسته شده ام. خمیازه می کشم. وقتی به رخدادهای دیروز فکر می کنم، باز خمیازه می کشم.» برای لحظه ای توقف کنید. دقایق گذشته، خمیازه کشیدید؟ وقتی داستان بی خوابی نویسنده را خواندید و تصویر خمیازه کشیدن او را مجسم کردید، آیا شما هم خمیازه کشیدید؟ اگر بله، احتمالاً شما دارای استعداد طبیعی در قبال توانایی ضروری بعدی هستید یعنی هم ذات پنداری.
هم ذات پنداری توانایی تصور خودتان به جای فردی دیگر و درک احساس او است. این توانایی، پا گذاردن در جای پای دیگران، دیدن از چشم آنها و احساس کردن از قلب آنان است. این کاری است که ما به طور غریزی انجام می دهیم، نه به صورت عمدی. اما هم ذات پنداری، همدردی یا دلسوزی نیست. همدردی؛ یعنی داشتن احساسی بد در مورد فردی دیگر. این احساس در مورد فردی دیگری است؛ یعنی فکر می کنیم اگر جای او بودیم، چه احساسی داشتیم.
هم ذات پنداری، تجربه کردن جهان از منظر فردی دیگر است. البته، هم ذات پنداری نیز همانند دیگر قابلیت ها، در عصر اطلاعات پرورش خوبی نکرده است. این امر غالباً نادیده گرفته شده است. حالا زمان آن فرا رسیده که ما محدودیت های یک رویکرد فردی را ببینیم که برگرفته از تفکر نیم کرة چپ است. کتاب دانیل گولمن با نام «هوش هیجانی»، نمایانگر آغاز این تحول است. گولمن استدلال می کند که توانایی های هیجانی حتی مهم تر از توانایی های هوشی است و جهان نیز این ایده را پذیرفته است.
پس از سالها، عصر عقلانیت در حال ظهور است. وقتی گولمن کتابش را می نوشت، اینترنت تازه در آغاز راه بود و برنامه نویسان ماهر هندی در مدرسه بودند. امروزه دستیابی سریع و گسترده همراه با کارکنان ماهر خارجی، باعث شده اند که توانایی هایی غیر از ضریب هوشی اهمیت پیدا کنند . آن توانایی ثابتی که بازآفرینی اش برای رایانه ها و حتی بسیاری از نیرو های خارجی غیرممکن است ، هم ذات پنداری است.
تفریح و تفنن
_ چرا دکتر مادان کاتاریا می خندد؟
توضیح آن کمی پیچیده تر از آن چیزی است که شما فکر می کنید. کاتاریا که یک پزشک در مومبایی هندوستان است، دوست دارد خیلی زیاد بخندد . در واقع، او معتقد است که خنده می تواند مانند یک ویروس خوب باشد که باید به افراد، جوامع و حتی ملت ها سرایت کند. شهرت او در سرتاسر جهان به ویژه مقبولیت تدریجی کلوپ های خندة او در ادارات، نمایانگر یک بعد مهم دیگر از عصر عقلانیت است. حرکت از جدیت شدید به سوی یک توانایی دیگر نیم کرة راست یعنی تفریح و تفنن. کاتاریا می گوید: «وقتی تفریح می کنید، سمت راست مغزتان را فعال می نمایید. نیم کرة راست نامحدود است. شما می توانید هر چیزی باشید که دوست دارید.»
در نقطة مقابل کاتاریا و کلوپ های خنده ای که او در محیط های اداری به راه انداخته، می توان به شرکت فورد در دهه های 1930 و 1940 اشاره کرد. در کارخانة فورد، خندیدن یک تخلف انضباطی بود و زمزمه کردن، سوت زدن و بلند خندیدن نشانگر نافرمانی بود، با این تصور که اگر چنین افرادی از دیگران جدا نشوند، آنها را آلوده خواهند کرد.
اما در عصر عقلانیت، تفریح و تفنن رایج و الزامی شده و حتی این امر به یک استراتژی سازمانی تبدیل شده است. به کسب و کار یک شرکت هواپیمایی توجه کنید. شرکت هواپیمایی جنوب غرب، یکی از موفق ترین شرکت های حمل و نقل امروز است که دارای سودآوری منطقی است و این در حالی است که تاکنون بسیاری از رقبای آن از میدان به در شده اند. یک عبارت ساده، نشانگر این موفقیت بزرگ است : « افراد به ندرت درکارشان موفق می شوند؛ مگر اینکه از کاری که انجام می دهند، احساس شادی و شعف کنند.» این جمله، 180 درجه با دوران خشک فورد تفاوت دارد.
این موضوع، تنها به شرکت های آمریکایی محدود نمی شود. به گزارش وال استریت ژورنال ، بیش از 150 شرکت اروپایی، همانند نوکیا ، آلکاتل، دایملر کرایسلر و ... از تکنیک «تفریح جدی » استفاده می کنند که در آن بلوک های پلاستیکی ( لگو ) برای آموزش مدیران سازمانی استفاده می شود. در عصر عقلانیت، تفریح و تفنن فقط تفریح و تفنن نیست؛ همان طور که خندیدن فقط خندیدن نیست.
معنا بخشیدن در عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
در اوایل زمستان 1942، مقامات اتریش، صدها یهودی را در شهر وین دستگیر کردند که در میان آنها یک روان پزشک جوان به نام "ویکتور فرانکل " حضور داشت. در آن زمان، فرانکل شخصیتی برجسته در حوزة کاری خویش و در حال توسعة یک نظریة جدید در قبال علم روان شناسی بود. او و همسرش" تیلی "حملة پلیس را پیش بینی کرده بودند و سعی کردند، مهم ترین دارایی هایشان از جمله کتابی که فرانکل دربارة نظریه هایش نوشته بود همراه خود ببرند؛ اگرچه تیلی این کتاب را به کت همسرش دوخته بود، اما در نهایت این کتاب گم شد. سه سال بعد، همسر، برادر، مادر و پدر فرانکل به اعدام در اطاق گاز محکوم شدند. درهمان حال فرانکل تلاش میکرد ، کتابش را بازنویسی کند. در سال 1946 که متفقین اردوگاهها را آزاد کردند، دست نوشته های او به یکی از قوی ترین و ماندگارترین آثار قرن گذشته تبدیل شدند، یعنی کتاب «جستجوی انسان برای معنا».
در این کتاب فرانکل توضیح می دهد که چگونه علی رغم کار و حفاظت شدید و غذای اندک زنده مانده است .او به بررسی نظریه هایی می پردازد که قبل از دستگیری مطرح کرده بود. او میگوید : « مهم ترین دغدغة انسان دستیابی به شادی یا اجتناب از درد نیست؛ بلکه یافتن معنا برای زندگی است.»
فرانکل و دیگران به دنبال یافتن معنا و هدف، حتی در بدترین شرایط اردوگاهی بودند. یافتن معنا عاملی است که در همة ما وجود دارد و می تواند ترکیبی از شرایط بیرونی و داخلی را به دنبال داشته باشد ونکتة آخر، کلید کتاب فرانکل است و تا به امروز هم چنین بوده است. در نخستین سالهای قرن 21، عوامل مختلفی باعث ایجاد شرایطی شده اند که قبلاً کسی تصور آنها را هم نمی کرد."رابرت ویلیام فاگل " برندة جایزة نوبل اقتصاد ،آن را «چهارمین بیداری بزرگ» می نامد. ما می توانیم هر نامی برای آن در نظر بگیریم. معنا به یک جنبة محوری در کار و زندگی ما تبدیل شده است. پیگیری معنا، مسلماً کار ساده ای نیست. نمی توانید یک کتاب راهنما برای کار بخرید. اما دو روش عملی برای افراد، خانواده و شرکت ها وجود دارد تا جستجو ی معنا را آغاز کنند: جدی گرفتن شروع کار و معنویت و جدی گرفتن شادی در آغاز کار.
کلام آخر در مورد عصر اطلاعات به عصر عقلانیت
عصر عقلانیت در حال طلوع است. آنانی که امیدوارند در این عصر بقاء یابند، باید توانایی های عقلانی و ارتباطی پیشرفته ای داشته باشند. این وضعیت، هم جذاب است و هم پر خطر. جذابیت آن در دموکراتیک بودن عصر عقلانیت است و خطر آن در این که جهان در فضایی مبهم به جلو می رود. اولین گروه از کسانی که ذهنیتی جدید را توسعه می دهند و توانایی های ارتباطی و عقلانی پیشرفته ای را به دست می آورند، باید عالی عمل کنند. مابقی، آنانی که کند حرکت می کنند یا اصلاً حرکت نمی کنند، ممکن است این فرصت را از دست بدهند یا حتی متحمل ضرری شدید شوند. انتخاب با شما است.
برای اطلاعات بیشتر به مقالات ذیل مراجعه نمایید :
3 . چرا برخی از مدیران دارای مهارتهای شغلی هستند اما توانایی مدیریت ندارند ؟
یک سخن، یک درس
- اداره شركت فرآيندي مستمر از درهم شكستن سيستم ها و به چالش كشيدن قواعد مرسوم است. مارك مك كورماك
- هركار درست و هر فكر شايسته، به چهره انسان زيبايي مي بخشد. راسكين